ویژگی های اخلاقی، سبک زندگی و مجاهدتهای شهید مصطفی صدرزاده در گفتگوی تفصیلی با سمیه ابراهیم پور همسر شهید.
فارس پلاس؛ روایت روز – مصطفی صدرزاده جوان مدافع حرم اهل شهریار است که در تاسوعای ۹۴ در سوریه به شهادت رسید. رهبر انقلاب در دیدار های مختلفی از این شهید یاد کرده و او را الگوی نسل جوان معرفی کردهاند. درپی رونمایی از دو تقریظ رهبر معظم انقلاب برکتابهایی درباره این شهید، به گفتوگو با خانم ابراهیمپور، همسر شهید صدرزاده نشستیم.
در فارس هر روزه نشستهای مختلفی از جمله با مسئولین و مقامات برگزار میشود اما گفتگو و مصاحبه با خانواده شهدا حال و هوای دیگری دارد. با وجود برنامههای فشرده ای که این چند وقت خانواده شهید صدرزاده درگیر آن بودند، اما همسر شهید فرصتشان را در اختیار ما قرار دادند تا ما هم قدری در مسیر معرفی شهید صدرزاده به نسل جوان سهیم باشیم و این حقیقتا توفیق بزرگی است. هفته گذشته تقریظهای رهبر معظم انقلاب بر ۲ کتاب با موضوع شهید صدرزاده رونمایی شد. ایشان مصطفی صدرزاده را یک «الگو برای جوانان امروز و فردا» معرفی کردند و در یکی از این تقریظها به صبوری همسر ایشان اشاره کردند.
صلابت همسر شهید در پاسخ دادن به سوالات تاییدی بود بر واژه «همسر صبور»که رهبر معظم انقلاب درباره ایشان به کار بردند، اما مرور برخی خاطرات و سختی هایی که خودشان و فرزندانشان در این مسیر کشیدند حتی برای ما هم سخت بود و اشک را از چشمانمان جاری کرد.
در پایان اهدای تصویر طراحی شده شهید از سوی فارس به ایشان و خوشحالی همسر شهید صدرزاده از مشاهده تصویر آقا مصطفی، خاطرهای به یادماندنی از این گفتگو به وجود آورد.
*******
ابتدا بهعنوان همسر شهید صدرزاده مختصری از خاستگاه خانوادگی و دوران کودکی ایشان توضیح بدهید؛ اینکه این شخصیتی که بعدها تبدیل به یک فعال مسجدی و بسیجی و جهادی میشود زمینههای شکلگیری ارتباطش با مسجد و هیئت و پایگاه بسیج چگونه بوده است؟
آقا مصطفی دوران کودکی و نوجوانیاش شاداب و پرنشاط و فعال بوده و جزو آن دسته بچههایی بود که دوست داشت همهچیز را خودشان تجربه کند. پدر آقا مصطفی و مادرش هم در بحث تربیت بچهها یکسری نکات را برای خودشان چهارچوب قرار داده بودند و طبق آن چهارچوب بچهها را تربیت میکردند. مادر و پدر آقا مصطفی جزو خانوادههای مذهبی بودند و پدربزرگ پدری و مادربزرگ مادری آقا مصطفی استاد قرآن بودند و کلاسهای قرآن در خانهشان داشتند. در خانه مادربزرگ مادریش هم همیشه روضه و مراسمات مختلف برگزار میشد. داییها، عموها و پدرش و پدربزرگهایش همه در دفاع مقدس برای دفاع از میهنشان شرکت داشتند و پدرشان هم جزو جانبازان هستند. خب، به تبع یکسری از ویژگیهای انقلابی بودن و مذهبی بودن را داشت، ولی آقا مصطفی از جهتی که دوست داشت همهچیز را خودش تجربه کند این پیشینه را داشت. البته تجربیاتش جدای از این پیشینهها بود؛ مثلاً، هر رشته ورزشی که به نظرشان جذاب میآمد سعی میکرد در آن رشته وارد شود و یکسری تجربیات را داشته باشد. یا در بحث بازیگری سعی کرده بود وارد شود و خودش تجربه کند.
خانوادهشان از لحاظ طبقاتی و اقتصادی در چه سطحی بودند؟
متوسط بودند. وقتی آقا مصطفی وارد رشته تئاتر میشود و کلاسهای تئاتر را میگذراند، با اینکه برای خانواده سخت بود، بهخاطر آن بحث مذهبی و محرم و نامحرمی که باید رعایت میکرد، ولی مادرشان اجازه داد خود آقا مصطفی وارد شود. وقتی هم که میخواست بیرون بیاید با رضایت آقا مصطفی بود؛ یعنی خودش میگفت من دیگر نمیخواهم ادامه بدهم.
ارتباط شهید صدرزاده از کودکی و نوجوانی چگونه با مسجد و پایگاه و هیئت شکل گرفت؟ شما خاطرهای در این زمینه دارید؟
معمولاً چون در خانه مادربزرگش هیئت و مراسم بود آشناییاش با هیئت به این صورت بود. خودش تعریف میکرد که مثلاً یکی سخنران و مداح میشد و یکی دیگر دستش را میگرفت و راهنماییش میکرد. حتی در همان وادی سخنرانی و مداحی بازی بچگانه داشتند؛ ولی ورود قطعیاش به مسجد و آن شکلگیری و شاکلهاش و تشکیل بسیج برای نوجوانها زمانی بود که دیگر وارد کهنز شد. فکر میکنم حدود دوازده سیزده سالش بود که به شهریار آمدند و کهنز را برای زندگی انتخاب کردند. خب، منطقهای که ما در آن زندگی میکردیم شهرک سپاه بود که خانوادههای مذهبی در آن ساکن بودند. آنها برای کارهای فرهنگی کانکسی گذاشته بودند و چون بچههایی که آنجا کار و فعالیت میکردند، بچههای پرشور و پرهیجانی بودند، همین باعث شد که آقا مصطفی در کنار این بچهها قرار بگیرد و روزبهروز جذب کارهای فرهنگی شود و بعد هم در ساخت و فعالیت در مسجد کمک کند. تمام کارهای تأسیس این مسجد را هم خودش با دست خالی و کمکهای مردمی بنا گذاشت و این کار را شروع کرد؛ حتی آقا مصطفی پنج شش سال قبل از شهادتش میخواست مسجدی در یکی از مناطق محروم کهنز تأسیس کند.
به نظرتان این مسجدی که از یک کانکس شکلگرفته و کلی نیرو تربیت کرده، چه ویژگیهایی داشته که از درونش امثال شهید صدرزاده تربیت شدند؟ بالاخره مسجد و پایگاه در کشور کم نیست، ولی این روزها الزاماً همهشان این مدل نیرو تربیت نمیکنند.
شادابی و پویایی اعضایی که در مسجد کار میکردند و ولایتمداری هیئتامنای اصلی مسجد. این شادابی و پویایی برای قشر نوجوان خیلی جذاب است؛ چون آنها در یک سنی هستند که میخواهند شور و هیجان داشته باشند. آن موقع اهالی و هیئتامنای مسجد تقریباً در سن ۴۰ سالگی بودند و این شادابی و پویایی را داشتند و چون بازماندگان جنگ تحمیلی هم بودند آن روحیه جنگ و جبهه و رزمندگی را داشتند. در کنار اینها ولایتمدار هم بودند. این سه گزینه مسجد امیرالمؤمنین علیهالسلام را به این مرحله رساند.
با توجه به اینکه خودتان هم فعال فرهنگی و مسجدی هستید، درباره سبک و سیاق کارهای فرهنگی و پایگاه بسیج که ایشان در آن فعالیت میکرد برایمان بگویید.
یکی اینکه واقعاً دلسوزانه کار میکرد و امید داشت. همانطور که حضرت آقا فرمودند هیچچیزی مانع از این نمیشد که آقا مصطفی از آن تصمیمی که گرفته و آن چیزی که نسبت به آن مطمئن است قدمی عقب بنشیند