شهید محمدرضا کیانى در بخشی از وصیت‌نامه خود آورده است” ما وظیفه داریم کاری کنیم اول خدا از ما راضى باشد بعد خانواده‌هاى شهدا و بچه‌هاى معصوم شهدا‌”‌.

شهید محمدرضا کیانى: باید رضایت خدا و خانواده شهدا را جلب کنیم

به گزارش مهندسی ترافیک و حمل و نقل از همدان، «شهید» شاهد شهود عرفانی شد و نقش هر چه خوبی را در چهارفصل گیتی نمایان کرد و چشم ستارگان آسمان را روشن، ققنوس هشت جنت که هفت آسمان را مجذوب خود کرده است، همان عاشقی که در وادی مقدس عاشقی، پر پرواز گشود و فرشتگان را نوازشگر روح نابش کرد. «شهید» همان ستاره‌ خاک‌نشین همیشه‌ بیدار شب‌های خون و آتش که تا لمس شعله‌های بصیرت و حقیقت در مقتل عشق رزم عاشقانه کرد تا پیوندی ابدی در بزم عارفانه. عشق در منشور نور هشت هزار ستاره درخشان راه عاشقی، مأوای جاودانگی‌اش را به تصویر کشید تا درس استواری را در دل حادثه بر تارک تاریخ بنشاند. حالا می‌خواهیم هر روز را با نامی و یادی از این ستاره‌ها، شب کنیم و کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز؛ باشد که ادای دینی باشد بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت… برگ سبزی تحفه درویش، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. ۵۰۶۱/ تبرک لحظاتمان با شهید محمدرضا کیانى  خدایا! من خجالت می‌کشم و کوچکتر از آنم که بخواهم براى امت عزیز اسلام پیام بدهم، من چه کسى هستم که بخواهم براى این ملت عزیز ملتى که در برابر سختی‌ها و مشکلات مقاومت کردند و عزیزان خود را از دست داده‌اند پیام بدهم. زبانم گویا نیست که بخواهم پیام‌دهنده باشم من خود احتیاج به نصیحت دارم احتیاج به راهنما دارم ولى چه کنم هر انسانى که باشد باید وصیت کند. خدایا! این قدر به جبهه رفتم و برگشتم به خانه دیگر خجالت می‌کشم این بار هم به جبهه بروم و برگردم، خدایا! تو خودت بهتر مى دانى که چه کنى و تا چه موقع عمرم در این دنیا هست ولى من آن آرزویى که دارم فقط آن آرزو را نصیبم کن و آن آرزو شهادت است گرچه لیاقت آن را ندارم ولى دیگر تا چه حد از غم عزیزان گریه کنم؟ دیگر جاى ماندن نیست کاروان شهدا رفتند و من باز با کوله‌بارى از گناه مانده‌ام تک و تنها، من طاقت این را ندارم که بچه‌هاى شهدا را ببینم ولى ساکت بمانم فردا این بچه‌ها به ما می‌گویند اسلحه پدرمان را چرا به دست نگرفتی؟ چرا راه پدرانمان را ادامه ندادى!. خدایا! من جواب رقیه دختر سه ساله اکبر را چه بدهم چطور رویم می‌شود او را ببینم، خدایا! من فردا نمی‌توانم در خانه جواب محسن پسر برادر شهیدم احمد کیانى را بدهم. پس ما وظیفه داریم کاری کنیم اول خدا از ما راضى باشد بعد خانواده‌هاى شهدا و بچه‌هاى معصوم شهدا‌. خدایا! به من گناهکار قوت قلب عطا فرما تا بتوانم شهدا را راضى کنم حسن را راضى کنم حاج حسین را راضى کنم، خدایا! جواب شهدا را چه بدهم من مانده‌ام با این سوال!. خدایا! تو را به خون پاک و ریخته شهید اکبر تو را به خون ریخته نورمحمد راهنمایى براى من ایجاد کن که بتواند هادى ما باشد، به ما صراط مستقیم عطا فرما. خدایا! دلم خون شد از دست ستمگران و مردمان نادان؛ شیرینى این دنیا سودى براى ما ندارد این دنیا محل امتحان بندگان خوب است پس دنیا بدان که ما پیروان راستین حسین بن على جذب تو نمی‌شویم ما قیامت را داریم اگر قرار است با خون ناقابل من اسلام باقى بماند بگذار خون ناقابل ما در صحنه گیتى فرو ریزد بگذار تکه تکه شویم اما آیین محمدى باقى بماند. مادرجان! دلم می‌خواهد در نماز جمعه و جماعت و کلاس قرآن شرکت کنى و پوزه دشمنان را به خاک بمالى. پدرجان! من در این مدت عمرم کارى براى شما به جز ایجاد ناراحتى نکردم پس تقاضا دارم مرا براى رضاى خدا حلال کنى، من راه شهداى عزیز انجمن اسلامى را رفته‌ام بخصوص برادر رشیدم شهید دشت کربلا احمد کیانى…. پایان پیام/ ۸۹۰۰۱